هاناهانا، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 19 روز سن داره

هانای زندگی

راه اندازی وبلاگ هانا جونی

1391/7/3 22:20
نویسنده : مامان و باباش
500 بازدید
اشتراک گذاری

در دو ماهگی دختر گلم تصمیم گرفتم براش یه وبلاگ راه بندازیم و این روزهای شیرین زندگیمونو  ماندگار کنیم و شاید هم بماند تا روزی بخواند .

 و در ابتدا هم متنی رو که باباش دیروز براش نوشته رو می ذارم

در آن شب , در آن شب رویایی , که برای من تاریکی شی همچو روشنی روز بود و قلبهای سیاه انسانها سفید تر از پارچه حریر , خداوند قدرت نمایی کرد و فرشته کوچکی را با تمام محبتهای مورد نیازش به من و مادرش داد.

آری عزیزم , دختر معصوم و پاک من , زمانیکه برای اولین بار چشم گشودی و  چشمان همچو مروارید سیاه خود را به صورت من دوختی داستان عشقی را در وجود خود حس کردم عشقی که تا چندی پیش ترسی بزرگ آن را احاطه کرده بود و حال با برق بران چشم تو آن هاله ترس دریده شد و تنها چیزی که باقی ماند عشق محسور در ترس بود که حال آن ترس جای خود را به تفکری جدید و حسی جدید داد که در وصف نگنجد و در لفظ نیاید.

آرزوهای جدید در وجود ما نهادی و ما را با تمام وجود به سمتی کشاندی که تا لحظاتی پیش از آن تصور آنرا نداشتیم.

به فکرمان روح دادی و به جانمان قدرت و به روحمان جانی دوباره

تو نه آنی که خدا دندان دهد نان دهد ! بلکه تو آنی که خدا می داند اگر دندان دهد خون در رگ دو انسان جاری کند و دو انسان زنده اند به زنده بودن  تو .

تو ما را با تجربه ای آشنا کردی که پدرانمان و مادرانمان آنرا تجربه کرده اند و حال می دانم که عشق پدرو و مادرم به من په بوده و حال می فهمم که پرا مادرم جان می دهد برای من و چرا پدرم تا آخرین لحظه عمر سخن از من می گوید و برادر و خواهرم

و حال می دانم که چرا مادرم دیوانه وار به ما می نگرد و چشم به ما می بندد و چرا پدر و مادرم هر آنچه در وجود دارند و داشته اند برای ما می دانند .

آری تو تجربه ای هستی جدید , تو تجربه ای هستی پاک و تو تجربه ای هستی که انسان می خواهد هر آنچه در دنیا  ندارد به خاطر تو داشته باشد به هر قیمتی و به هر صورتی برای تو می خواهد

کاش بدانی چه در وجود ما نهادی ای گل یگانه ما

کاش بدانی چه در فکر ما کرده ای ای فرشته زیبای ما .

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)